بوسه
نمی بخشم گناهت را نمی بخشم تورا با دیگری دیدم که گرم گفتگو بودی او آهسته میگفتی سرو پا محو او بودی صدایت کردم و بر من چو بیگانه نگه کردی شکستی عهد دیرین را گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم چه شبها را که من به یاد تو سحر کردم چه عهدی را که من بیهوده به یاد تو هدر کردم تو عمرم را هدر کردی گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم این بود آن صفایی را که میگفتی همین بود آن وفایی راکه می گفتی تو را که خود این چنین بودی چرا روزم سیه کردی گنه کردی گنه کردی گناهت را نمی بخشم سر خود را مزن اینگونه به سنگ، مدران جامهی جان را، مدران!! قدر دل و سنگ یکیست قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکیست.. سرخرو باش از این عشق و سرافراز بمان ای کاش دوست داشتن را تجربه نمی کردم، تجربه ی تلخی بود... دیگر هیچ وقت نمی خواهم حضوری گرم، سرمای وجودم را محو کند دیگر هیچ گاه به نگاه عاشقی دل نمی بندم و هیچ گاه به سلام مهربانی پاسخ نخواهم داد شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی؛ ترا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم. تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم. پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام روئید؛ با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشم هایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا؛ شاید خطا کردم و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا؛ تا کی؛ برای چه؛ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد هنوز آشفته چشمان زیبای توام برگرد!
وقتی کنار پنجره بارون زده می شینی حس می کنی همه قطره های روی شیشه دارن برای تو اشک می ریزنو وقتی غرش آسمونو می شنوی خیال می کنی آسمون خدا هم داره برای تو هق هق می کنه.خوش به حال آسمون که هر وقت دلش گرفت می تونه اشکهاشو بریزه و مجبور نشه اوناروپنهون کنه.دلم گرفته.مثل دیروز و دیروزها.خیلی سخته آدم بخواد برا خشنودی دل دیگران لبخندی تلخ رو لبهاش داشته باشه.سخته بخواد به گذشته و خاطرات تلخش فکر نکنه.سخت تر اینه که بخواد خودشو با فکر اینده خوش کنه.چرا ما آدمها نمی تونیم تو حال زندگی کنیم.گذشته مثل یک سایه و آینده مثل یک دلهره زندگیمونو پوشونده.کاش میشد طعم هر لحظه این زندگیرو چشید.هر لحظه بی آنکه چشمت به ساعت باشه و اضطراب اینکه عقربه ها دارن بهت دهن کجی می کنن.کاش زمان اونی بود که ما می ساختیم.تا حالا شده طعم انتظار رو بچشید.یادم میاد وقتی کوچولو بودم و منتظ عید می شدم برای خودم تقویم درست می کردم و هر روز خط می زدم تا روزها زودتر بگذرند. کاش این کار رو نمی کردم.کاش اون روزهارو هم به خاطر اون لحظه ها زندگی می کردم.انتظار...انتظار... سخت تر از این کار کاری هم هست؟چرا زندگی ما ادمها همش با انتظار لحظه های شیرین می گذره؟. خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهایت را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
دل دیوانهی تنها، دل تنگ!!
منشین در پس این بهت گران
مکن ای خسته در این بغض درنگ..
دل دیوانهی تنها، دل تنگ!
پیش این سنگدلان،
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یارترین؛
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین...
آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین..
چه دلازارترین شد
چه دلازارترین...
ناله از درد مکن،
آتشی را که در آن زیستهای
سرد مکن
با غمش باز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون، رنگ
دل دیوانهی تنها، دل تنگ!
خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه
لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه
یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند
یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند
تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو
خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم
نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم
نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم
نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی
تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی
تو این رویای سر دم گم .خداحافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم
خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی
...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه خداحافظ .....!
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها
بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا
خداحافظ خداحافظ
همین حالا
خداحافظ
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |